Parniyan
بهترین وبلاگ
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.

پيوندها
ترفندهای جالب یاهو مسنجر
نکته های کوچک زندگی
داستان
پیامک
لبخند
دلنوشته های من
سفارشی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین وبلاگ پرنیان و آدرس parniyan18.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 45576
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
پرنیان

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
2 ارديبهشت 1389برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : پرنیان

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت:" یا رب !از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت:" ای دیوانه لیلایت منم!

در رگت پنهان و پیدایت منم!

سالها با جور لیلایت ساختی

من در کنارت بودم و نشناختی!

 
8 فروردين 1389برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : پرنیان

ابری نیست !            بادی نیست!

پس چرا باران نمی بارد؟ دلم باران می خواهد تا من هم همانند ابز گریه کنم، اشکهایم با باران یکدست و یکرنگ شود و بر زمین بریزد تا شاید به دریای بیکران برسد ودرآنجا به داخل صدفی نفوذ کند وتبدیل به مروارید محبت شود.

اگر روزی آن مروارید را یافتی بدان دنیا را در دست گرفته ای ودر آن زمان فقط وفقط محبت و وفاداری بر دنیای عشق حکومت می کند وساکنان آن فرشتگان عاشقند...........

 

 
5 بهمن 1388برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : پرنیان

آن سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه ی نداشتن هاست.

همیشه بزرگترین دغدغه ش این بود که تو زندگی ازروی عقل و منطق تصمیم بگیره وبا احتیاط رفتار کنه تا مبادا کار اشتباهی انجام بده وبعدها دچار پشیمانی بشه......

حالا به یکباره اتفاقاتی می افته و ذهنش پر میشه از افکاری که اونو توی درستی یا نادرستی کاراش دچار شک وتردید می کرد.

اوضاع روحی خوبی نداشت ،باورکردن اتفاقات اخیر براش سخت بود.امتحانات پایان ترم تو اون موقعیت کارو براش دشوارتر می کرد.

دوست داشت به روزای آروم و خوب گذشته اش برگرده, حالا تو این زمان بیش ازهروقت دیگه ای به کسی نیاز داشت که تواون شرایط سخت مثل همیشه آرومش کنه و تنهاش نذاره. اما حالا دیگه اون نبود......

باید درمشکلات سکوت کرد,شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد.

واوسکوت کرد و صدای خدا را شنید.....

"انگاه که دوست داری کسی به یادت باشد به یاد من باش که من همیشه به یاد توام"از طرف بهترین دوستت خدا

اما زندگی هنوزجریان داشت واو نباید درمسیر اهدافش توقف می کرد;او نباید در برابر مشکلات رنگ می باخت. او خوب می دانست خدا در تمام روزهای سختش با او بوده ویک لحظه هم تنهایش نگذاشته است.

ان روزها به سختی گذشت واو درکمال ناباوری امتحاناتش را به خوبی پشت سر گذاشت وحتی توانست عنوان شاگرد اولی را دردانشگاه کسب کند.

(بعضی مواقع در زندگی آدمها اتفاقاتی رخ می ده که هرچند ممکنه درآن زمان زیاد خوشایند ما نباشه اما بعدها که به اون فکر می کنیم می تونیم به حکمتش پی ببریم.)

همیشه پشت هردربسته ای خداوند ایستاده است.

 

 

قانون جذب میگه:فقط مهم اینه که آدم چیزی رو واقعا بخواد وبخاطرش تلاش کنه تا بهش برسه. اما ایا این موضوع در همه ی موارد صدق می کنه؟

دربعضی مواقع خواسته وتلاش یک فرد برای رسیدن به یک هدف کافی نیست،یعنی علاوه بر داشتن این شروط ، خواست واراده ی افراد دیگری هم ضروریه; حالا اگه خواسته ی این افراد با خواسته ی این شخص مخالف باشه تکلیف چیه؟

آیا اون شخص باید تسلیم بشه و ازخواستش صرفنظر کنه!؟

یا با توکل وامید از خدا بخواد که مسیر اهدافشوبرای رسیدن به مقصود هموارکنه؟

در بسیاری از موارد هم پیش میاد که معبود با خواسته وهدف ما موافق نیست وبه هرنحوی سعی می کنه به ما بفهمونه که شاید این هدف به صلاح ما نیست وما باید درخواسته مون تجدید نظر کنیم.

اینجاست که باید چشم بصیرت انسان بازبشه وحقایق رو خوب ببینه ; و حالا بعد ازروشن شدن حقیقت ، آیا حرکت در راستای خواسته ی قبلی خود و برخلاف خواسته ی خدا به صلاح ماست؟

 


 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد